نویسنده: سیدحسن اسلامی




 

«انتقاد» به معنای خرده گیری و بیان عیب ها، حق همگان است؛ بدین معنا که هر کس می‌تواند اگر عیبی یافت، بر آن انگشت بگذارد و درباره‌ی آن داوری کند. گاه درباره‌ی این حق، که به ظاهر مسلّم است، تردیدهایی جدّی صورت می‌گیرد و قیدهایی افزوده می‌شود تا دایره‌ی منتقدان یا انتقادشوندگان محدود شود و کسانی از انتقاد کردن بازداشته شوند و یا کسانی از مورد انتقاد واقع شدن رهایی یابند. مهم ترین این تردیدها دو گونه است: برخی عده ای را فراتر از انتقاد قرار می‌دهند و برخی صلاحیت همه‌ی منتقدان را به سئوال می‌کشند. در این جا، با طرح دو گزاره می‌کوشیم به این تردیدها پاسخ دهیم:
الف. انسان‌ها طبیعتاً خطاکارند.
ب. همه‌ی انسان‌ها حق انتقاد دارند.

الف. انسان‌ها طبیعتاً خطاکارند

شاید کم تر کسی در درستی این گزاره تردید کند؛ چرا که عقل و نقل گواه خطاکاری غریزی بشرند. البته این نقص انسان نیست که می‌تواند خطا کند، بلکه نشانه‌ی کمال او است؛ چرا که اگر امکان خطا را از آدمی بگیریم، به معنای آن است که امکان تکامل، بهسازی و اصلاح او را از او گرفته ایم. خطاکاری در میان حیوانات معنایی ندارد؛ چون آن‌ها تابع منطق غریزه اند و همه‌ی حرکات آنان از پیش طراحی شده است. تنها آدمی است که از اختیار و قدرت انتخاب برخوردار بوده و همواره ناگزیر از گزینش میان راه های گوناگون است و همین قدرت گزینش گری او مجوّز خطاکاری او است.
اگر سرآغاز تاریخ انسانیت را هبوط حضرت آدم (علیه السلام) بر زمین بدانیم، در آن صورت پذیرفته ایم که تاریخ انسان با اشتباه و خطا آغاز شده و برای تصحیح آن شکل گرفته است. اگر حضرت آدم (علیه السلام) به تعبیر قرآن کریم، عصیان نمی کرد، تاریخ انسانیت به گونه‌ی دیگری رقم خورده بود. اما این واقعیت انکارناپذیر گویای این حقیقت است که بشر هرگز از خطاپذیری رهایی ندارد. اگر آدم، که ابوالبشر است و مستقیماً مورد خطاب الهی قرار داشت، خطا کرد، تکلیف دیگران مشخص است:

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد *** ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی؟ (1)

پس انسان ذاتاً خطاکار است. قرآن کریم این حقیقت را از زبان حضرت یوسف (علیه السلام) چنین بیان می‌دارد: «وَ ما اُبَّرِئُ نَفسی اِنَّ النَّفسَ لَاَمارَةٌ بِالسُّوءِ اِلَّا ما رَحِمَ رَبّی»؛ من خویشتن را بی گناه نمی دانم؛ زیرا نفس آدمی را به بدی فرمان می‌دهد، مگر پروردگار من ببخشاید. (2) این قاعده همه‌ی انسان‌ها را دربر می‌گیرد و کسی را از آن گریزی نیست. اما آیه استثنایی بر قاعده‌ی کلی آن می‌زند، و آن لطف و رحمت خاص پروردگار است؛ بدین معنا که همگان در معرض خطا هستند، مگر آن که لطف حق دست کسانی را بگیرد و آنان را از خطا باز دارد. این کار عقلاً محال نیست، اما نیازمند دلیلی خاص هستیم که به ما نشان دهد کسانی مصون از خطا هستند.
تنها دلیلی که می‌توان در این جا به آن استناد کرد، اصل «عصمت» است. طبق این اصل، پیامبران الهی و خاندان عصمت و طهارت (علیه السلام) مشمول لطف مستقیم حق تعالی گشته و از هر گونه خطایی برکنارند. علت این استثنا در جای خود آمده است، اما به اجمال می‌توان گفت که ابلاغ پیام الهی در گرو آن است که مجرای ارتباطی آن مصون از خطا باشد، و اگر امکان خطای این حاملان وحی الهی را بپذیریم، دیگر هیچ تضمینی برای صحت وحی و مخدوش نشدن آن باقی نمی ماند. از این رو، خداوند متعال برای حفظ سلامت پیام خویش، کسانی را مصون از خطا و معصوم قرار داده است. اما دلیل عصمت این افراد خاص، نصّ الهی و عقل است و اگر از این گروه بگذریم، دیگر هیچ دلیل عقلی و نقلی برای عصمت کسان دیگری وجود ندارد.
امام خمینی (رحمه الله) این عمومیت خطاپذیری و استثنای آن را با صراحت، این گونه بیان می‌کنند: «به غیر از رسول اکرم و ائمّه‌ی طاهرین، همه اشتباه می‌کنند.» (3) همچنین می‌گویند: «هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند.» (4)
جالب آن که معصومان (علیه السلام)، که از هر خطایی مبرّا بوده اند، مردم را به انتقاد خویش فرا می‌خوانده و خود را در معرض داوری دیگران قرار می‌داده اند. برای مثال، امیرمؤمنان (علیه السلام) در این باب، خطاب به مردم می‌فرمایند: «فلا تَکفّوا عَن مقالةٍ بحقٍّ أو مشورةٍ بعدلٍ، فاِنّی لستُ فی نفسی بفوق اَن اُخطئ و لا آمن ذلکَ مِن فعلی»؛ پس، از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز مایستید؛ که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم. (5) بنابراین، اصل بر آن است که همه امکان خطا دارند. البته این سخن بدان معنا نیست که همگان بالفعل و عملاً مرتکب خطا می‌شوند، بلکه به عنوان یک اصل پیشینی، باید امکان خطاکاری انسان را پذیرفت و همین اصل، مجوّز انتقاد است. پس هیچ کس نمی تواند خود را برتر از انتقاد بداند.

ب. همه‌ی انسان‌ها حقّ انتقاد دارند

ممکن است کسانی بگویند: گرچه می‌پذیریم که همه‌ی انسان‌ها خطاپذیرند، اما همگان را نرسد که دست بر این خطاها بگذارند و آن‌ها را کشف کنند؛ چرا که درک و فهم و توان فکری همه‌ی مردم برابر نیست؛ برخی تیزبین و دقیق هستند و برخی ظاهربین و گول. پس نمی توان همگان را مجاز به استفاده از این حق دانست. نتیجه‌ی این سخن آن است که تنها عده ای خاص می‌توانند از این حق همگانی استفاده کنند.
در صحت اصل این سخن حرفی نیست. بی گمان همه‌ی انسان‌ها از مواهب طبیعی و توان یکسانی برخوردار نیستند. برخی ذهنی تحلیل گر و نکته یاب دارند و برخی از این استعداد بی بهره اند. به تعبیر روان شناسان، عده ای دارای تفکر عقلی هستند و عده ای تنها دارای تفکر حسّی. اما از این واقعیت نمی توان نتیجه‌ی مزبور را استنتاج کرد. گرچه همه‌ی افراد از توان عقلی یکسانی برخوردار نیستند، اما نمی توان بر اساس این واقعیت، پیشاپیش گروهی را فاقد عمل و دیوانه قلمداد کرد. گرچه همه‌ی افراد بالغ - به تعبیر حقوقی - رشید نیستند، اما نمی توان از آن نتیجه گرفت که تنها عده ای خاص رشید هستند. بر اساس قانون، که مبتنی بر عرف و بنای عقلا است، هر کس به سن قانونی برسد، رشید است و می‌تواند در اموال خود تصرف کند، مگر آن که حجر و ناتوانی عقلی او ثابت شود.
در مورد انتقاد نیز مسأله از این قرار است. گرچه همه‌ی مردم از توان یکسانی برای انتقاد و خرده بینی برخوردار نیستند، اما بر پیشانی هیچ کس توانایی یا ناتوانی او در این باب نوشته نشده است. پیش از آن که انتقادی صورت بگیرد، کسی نمی تواند توان انتقادی گوینده را برآورده کند و عمق فکر او را دریابد. بنابراین، ما فاقد شاخصی هستیم که نشان دهد چه کسانی دارای قوه‌ی انتقادی هستند و چه کسانی نیستند. افزون بر این، چه کس یا چه کسانی می‌خواهند داور این مسأله باشند و تشخیص دهند که چه کسی دارای قوه‌ی انتقاد هست و چه کسی نیست. از این گذشته، جز عده‌ی اندکی - که آن هم باید با آزمایش مشخص شوند - غالب مردم - کم یا زیاد - دارای قوه‌ی عاقله و عقل سلیم هستند و توان ارزیابی رفتار این و آن را دارند.
انتقاد نیز غالباً در اموری است که مشهود همگان است و نیازمند تخصص معیّنی نیست. برای این که کسی تشخیص دهد فلان ساختمان قناس است و یا خوش ساخت نیست، لازم نیست که حتماً مهندس باشد. توان انتقادی یک چیز است و توان ارائه‌ی طرح و راه حل، یک چیز دیگر. در مورد مسائل بسیار تخصصی نیز عملاً کسانی اظهار نظر می‌کنند که دارای شرایط لازم باشند. به فرض هم که کسی بی داشتن صلاحیت درباره‌ی مسأله ای اظهار نظر انتقادی کند، از این کارش زیانی به دیگران نمی رسد و منتقد تنها خود را رسوا ساخته است. بدین سان، نمی توان این حق را از کسانی بازداشت و به کسان دیگری منحصر دانست.
هدف ادعای مزبور آن است که انتقاد را منحصر به گروهی خاص کند. اما به فرض توفیق، این گروه هرچند هم تیزبین و آگاه باشند، باز نمی توانند همه‌ی عیب‌ها را ببینند و آینه‌ی تمام نمای جامعه باشند. هر گروهی - هرچند نیرومند - محدودیت های خود را دارد. از این رو، منحصر داشتن انتقاد به گروهی خاص عملاً مفاسدی بیش از مزایای خود دارد و «هیچ گاه یک گروه، هر قدر هم حق باشد، به همه‌ی مصالح جامعه آگاه نیست و از همه‌ی خطرات بالفعل و بالقوّه واقف نمی باشد. هرچه دایره‌ی منتقدان وسیع تر باشد، جامعه به صلاح و فلاح نزدیک تر می‌شود.» (6) برای داوری انتقادی درباره‌ی عملکرد فلان سازمان عام المنفعه، آن کارگر کم سواد، که با این سازمان سروکار دارد و عملکرد ضعیفش به زیان او است، از فلان فیلسوف و متفکر برج عاج نشین، قطعاً صلاحیت بیش تری دارد. پس کوشش هایی از این دست و پیش کشیدن دعاوی از این سنخ، عملاً به معنای بستن راه انتقاد و بی بهره گذاشتن مردم و جامعه از منافع و برکات آن است.
انتقاد هنگامی مفید خواهد بود که هر کس بتواند آنچه را که در ذهن دارد، بیان کند و ضمیر خود را آشکار سازد. در این صورت است که همه‌ی مردم آینه‌ی یکدیگر خواهند بود و عیب های یکدیگر را برطرف خواهند ساخت. این آزادی را هیچ کس و به هیچ بهانه ای نمی تواند از یکایک مردم سلب کند و آن را به گونه ای محدود سازد. امام خمینی (رحمه الله) یکی از آرمان های خود را جامعه ای می‌دانند که در آن هر کس بتواند آزادانه انتقاد کند و در مصاحبه ای می‌گویند: «ما امیدواریم که ایران اولین کشوری باشد که به چنین حکومتی دست می‌یابد؛ حکومتی که کوچک ترین فرد ایرانی بتواند آزادانه و بدون وجود کم ترین خطر به بالاترین مقام حکومتی انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضیح بخواهد.» (7)
نه تنها هر شهروندی می‌تواند مسؤولان کشوری را مورد سؤال قرار دهد و از آنان توضیح بخواهد، بلکه آنان نیز ملزم هستند که پاسخ قانع کننده ای به او بدهند. آری، چنین نیست که انتقادات شهروندان چون فریادی در برهوت باشد، بلکه همراه با پاسخ خواهد بود: «هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمام دار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد.» (8)
حضرت امام (رحمه الله) برآنند که اشتباهات نباید نادیده گرفته شوند، بلکه همه ملزم و مکلّف هستند که بر اشتباهات انگشت بگذارند و از پنهان کاری بپرهیزند: «اشتباهات را همیشه باید گفت. اشتباهات را کسی نمی تواند [نادیده بگیرد] (9) من که نمی گویم باید هر کسی اشتباه کرد، شما تبعیت بکنید. اشتباهات را باید بگویید. همه آزادند در گفتن. بنویسند، بگویند، در روزنامه‌ها بنویسند.» (10) و چون یکی از حضّار می‌پرسد که آیا حق انتقاد وجود دارد، ایشان پاسخ می‌دهند: «بله که هست.» (11)
بدین سان، نه تنها همگان می‌توانند از این حق استفاده کنند، بلکه این حق چنان گسترده است که شامل استیضاح زمام داران حکومت نیز می‌گردد. پس، هم این حق شامل همگان است و هم، دربر گیرنده‌ی همه‌ی عرصه های زندگی اجتماعی. عملاً نیز جز این نمی تواند باشد و به صلاح هیچ کس نیز نیست. هرچه از دایره‌ی انتقاد و منتقدان بکاهیم، در دراز مدت به
زیان خود گام برداشته ایم و پل های میان خود و واقعیت را شکسته ایم. از هر انتقادی باید استقبال کرد؛ چرا که « انتقاد یا وارد نیست، که پاسخ داده می‌شود و رفع اشکال می‌شود، و یا وارد است، که باید قبول کرد و عمل نمود و خیر و صلاح در آن است. در هر صورت، ضرری بر طرح انتقاد مترتّب نیست.» (12)

پی‌نوشت‌ها:

1. حافظ، ص 555.
2. یوسف: 53، (ترجمه‌ی عبدالمحمد آیتی).
3. صحیفه‌ی امام، ج 11، ص 160.
4. همان، ج 21، ص 179.
5. نهج البلاغه، خطبه‌ی 216، ترجمه‌ی جعفر شهیدی، ص 250.
6. معرفت شناسی دینی، ص 15.
7. صحیفه‌ی امام، ج 5، ص 449.
8. همان، ص 409.
9. افزوده‌ی میان قلاب در اصل متن وجود دارد.
10. همان، ج 6، ص 153.
11. همان، ص 154.
12. معرفت شناسی دینی، ص 16.

منبع مقاله :
اسلامی، سیدحسن، (1388)، انتقاد و انتقادپذیری، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، چاپ پنجم